رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

unforgettable moments

پسر بدی هستی

خیلی از دستت عصبانی بودم دیشب . خیلی لوس شدی . البته تو تقصیر نداری . اول از همه خودم مقصرم که این موقعیت رو ندارم تا بمونم توی خونه و از تو نگهداری کنم . بعدش اون ننه بابای امیر که خیلی بیشعور هستن و هیچی حالیشون نمیشه و باعث شدن که تواین جوری لوس و بی ادب بشی .. بگذریم . وقتی به این مسائل فکر میکنم خیلی اعصابم بهم میریزه . فقط تنها راهش اینه که یه نفس عمیق بکشم و بهش فکر نکنم . قفط بگم یکی از این لوس بازی هات اینه که توی هر مغازه ای میریم کولی بازی در میاری و لباس یا کفش جدید رو نمیپوشی . حالا کفش و لباس رو بالاخره بعدا پوشیدی ولی یه کلاه امیر برات خرید که اصلا روی سرت نمیذاری و همون کلاه قدیمی رو میگی میخوام . بدبختی اینجاست که ...
5 آبان 1390

4:30 صبح !

سلام خوشکل مامان . الآن چند وقت که خوابت بهم خورده و شبها دیر میخوابی . پریشب ساعت 3 خوابیدی . من که دیگه حدود ساعت 2 خیلی خوابم میومد امیر بیدار شد و اومد تورو برد و نمیدونم چه ساعتی بود که تورو خوابوند و آورد پیش من . اما دیشب . من تصمیم گرفتم که باهات بیدار بمونم ببینم تو کی خودت میخوابی ؟ خلاصه ساعت 2 ... 3 ... 4 بود که دیگه مثل اینکه من خوابم برده بود { چرتم گرفته بود } که با صدای تو پریدم  : " مامان میسوزه .. "  چشمم رو باز کردم  دیدم وای تو رفتی رژ لب رو برداشتی و تمام صورتت رو با دستهات رو مالیدی ..... همین موقع برق رفت !! و تو ترسیدی و گفتی  " بریم بخوابیم "  با گریه ... من هم توی اون تاریکی صورتت رو ب...
2 آبان 1390

روز جهانی کودک و پایان کودکی تو { خداحافظ شیر ب ب }

سلام پسر خوشکل ؛ امروز روز جهانی کودک . عزیزم ،مامان چیزی برای تو نخرید . فقط یه مسواک شکل زرافه برات خریدم . امشب که داری دندونهای خوشکلت رو مسواک میزنی ازت عکس میگیرم . الان یک هفته هست که تو مریضی و بد جوری سرما خوردی . من هم سرما خوردم . الهی برای بمیرم که این قدر با معرفتی . از جمعه 15/07/90 تا الان که ساعت 5 بعد از ظهر 16/07/90 هست تو شیر ب ب نخوردی . آخه شیر ب ب زخمی شده و من خیلی دردم میگیره و وقتی بهت گفتم و نشونت دادم تو گفتی " ببرش دکتر " گفتم آخه شب و تو گفتی " الکل بزن " . تو هم بخاطر من از خوردنش گذشتی . حتی دیشب که توی خواب میگفتی شیر ب ب و من دلم سوخت و گفتم به جهنم که درد میگیره و اومدم بهت شیر بدم ، ولی تو نخوردی و فقط...
16 مهر 1390